زندگی > مهارتها - همشهری دو - مریم سمائی:آن دورها، در میان کوههای بلند، پشت رودخانهای که پل ندارد جایی هست که داغ فرزند هنوز مثل روز اول زنده است.
هنوز مادر باور نميكند كه دخترش ديگر به خانه برنميگردد. دخترك قرار بود درس بخواند و دكتر شود تا ديگر كسي مثل خواهرش سرزا نرود. آن يكي ميخواست معلم شود و در خانه پدري به بچههايي كه نميتوانند اين مسافت طولاني را براي درس خواندن طي كنند درس بدهد. دختر ديگر درس ميخواند تا مهندس شود و با كمك اهالي پلي روي رودخانه بسازند؛ اما آرزوها همه نقش بر آب شدند وقتي رودخانه طغيان كرد. حالا سالهاست كه مادران سياه ميپوشند براي تمام آرزوهايي كه به ثمر ننشست.ماه محرم آن سال حال و هواي عجيبي پيدا كرد؛ حال و هوايي كه با وجود گذشت 10سال هنوز در دلها زنده است. آن سال دختراني كه براي ادامه تحصيل به مركز شهرستان رفته بودند ميخواستند به روستا برگردند تا در مراسم عزاداري شركت كنند. صداي خروشان رودخانه از دوردستها به گوششان ميرسيد و هر لحظه ترس و دلهرهشان بيشتر ميشد. وقتي ميرفتند، رودخانه اينطور سركش نبود اما حالا بهدنبال طعمه ميگشت همشهری...
ما را در سایت همشهری دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان hamshahrionline بازدید : 229 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 9:53